شهید حشمت اله امینی در تاریخ سوم شهریور ماه ۱۳۴۶ در شهرستان سرپل ذهاب درخانواده ای مذهبی قدم بر این کره خاکی نهاد و او را “حشمت نامیدند” ،هیچ کس نمی توانست حشمت و جلال و شکوه و عظمت و بزرگی روح و سلحشوری و یکه تازی او را در آن روز پیش بینی کند .از همان دوران نوجوانی ،رفتار متین و علاقه اش به مسائل مذهبی و رعایت احکام اسلامی دربین همه زبان زد و مورد علاقه همگان بود. از همان دوران از رژیم طاغوت متنفر بود و علاقه شدیدی به حضرت امام (ره) و مبارزه با ظلم داشت. با برادران و خویشاوندان و دوستان انقلابی، در نشر پیام ها و نوارهای سخنرانی امام (ره) و تظاهرات انقلابی بر علیه رژیم ستم شاهی فعالانه شرکت داشت .

در دوران تحصیل نمونه یک دانش آموز ممتاز و درس خوان و مومن و مخلص بود. در نمازهای جمعه و جماعات و مراسم دعاها فعالانه شرکت می کرد و همه به عنوان یک الگو به او و حرف ها و عملش اعتقاد داشتند. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد وبا وجود اینکه تحصیلات دبیرستانی را با معدل ممتاز تمام کردند و در دانشگاه به عنوان دانشجوی ممتاز در رشته شیمی پذیرفته شدند ،ولی دفاع مقدس با فرماندهی حضرت امام خمینی (ره) را در اولویت قرار دادند و از همان آغاز حضور در جبهه به عنوان یک فرمانده لایق شناخته شد و در کنار رزمندگان دیگر، حماسه ها خلق نمود.

او عارفی به تمام معنا بود، از این دنیا رها شده بود و دنیا را همچون پلی برای رسیدن به خانه ابدی و قرارگاه همیشگی آخرت می یافت. برای دعاهای توسل، کمیل، عاشورا و ذکر مصائب اهل بیت (علیهم السلام ) اهمیت خاصی قائل بود و بر خواندن دعای عهد در هر صبح تاکید و اصرار داشت. به زیارت ائمه اطهار (ع) عشق و علاقه عجیبی داشت.دائم الوضو و دائم الذکر بود .کم می خندید و با وقار ومتانت بود. شوخی می کرد اما جایی که باید جدی باشد، بسیار جدی بود. از غیبت به شدت دوری می جست و کسی جلوی او نمی توانست غیبت کند. با قرآن مانوس بود و همیشه مفاتیح کوچکی همراهش بود.

….در والفجر ۹ مجروح شد ولی همچنان به رزم بی نظیر خود ادامه داد. وقتی در شلمچه او را در هاله ای از نور کنار خاکریز به دعا و ناله و زاری دیدیم، لحظات گریه های عاشقانه اش ما را به تضرع وا داشت. در عملیات کربلای ۵ با اینکه خواهرزاده اش (شهید بلال “علی اشرف” سلیمانی ) در فاصله یکی دو قدمی او، جلوی چشمش مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید، ثابت قدم و استوار به رزم خود ادامه داد .

و بالاخره چهاردهم مرداد ماه ۱۳۶۶ مصادف با عید قربان خبری همچون بمب در میان رزمندگان و آشنایان پیچید … و همه گیج و حیران و متحیر، منتظر صحت و سقم این خبر بودند …. فرمانده شجاع و سلحشور و خستگی ناپذیر سرنوشت نامعلومی پیدا کرده و جاوید الاثر شده است !

وصیتنامه شهید

   بسمه تعالى                                               
  الحمدالله رب العاالمین والعاقبه والله خیرناصرومعین .       

ولنبلونکم‌بشى من الخوف‌والجوع ونقص من الاموال والانفس وبشر صابرین . قالواانا لله وانا الیه راجعون .
خانواده عزیزم ، پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم خدمت همگى شما سلام عرض مى‌کنم و امیدوارم که بتوانید در خدمت به اسلام و جامعه اسلامى موفق و مؤید باشید و در پیشگاه آقا امام زمان همیشه روسفید و سربلند بوده و باشید واز بهراین بنده بى لیاقت وبى سعادت دعاى خیر بنمایید روز پنجشنبه ۲/۱۱/۶۵ است که قصد خروج از شهر را دارم و مى‌خواهم بسوى نور ، نورانیت جبهه ها هجرت کنم . عزیزان دلم شور و شوق دیگرى دارددرخود نمى گنجم حالى برایم پیش آمد که غیر حال و احوال دیگر است فکر مى‌کنم دیدارآخرى باشد که از شما دارم ولى این را هم مى دانم سعادت رفتن بسوى اصل نور را ندارم ولى خلاصه اگر دیدار دیگرى بود برایم دعا کنید که به آرزوى خودم برسم دعا کنید عندالحسین شرمنده نباشم دعا کنید که خدا مرا قبول کند دوست دارم که نزد مهدى (عج) روسفید باشم پس شما هم دعا کنید من این را مى‌دانم و یقین دارم که تا حالا کارى مثبت براى اسلام‌انجام ندادم‌هرچند نیتم خیر بوده است . شما دعا کنید که تبارک و تعالى مرا قبول کند و مرا بیامرزد .
در این نوشته از شما عزیزان بخاطر اذیت و آزارهایى که به شما انجام داده‌ام معذرت مى‌طلبم و از شما عاجزانه خواهشمندم که مرا حلال کرده و عفو فرمایید از طرف من از کلیه آشنایان و دوستان و خویشان و آن کس که مرا مى‌شناسد معذرت بخواهید و از آنها برایم حلالیت بطلبید . از برادرانم و دوستان بزرگوارم در جبهه‌ها من حقیر درخدمتشان بوده‌ام خواهشمندم که مرا ببخشند و ازآن عزیزان در یوم الورود طلب شفاعت دارم . از همه خصوصا بهترین دوستم که خودش مى داند کیست التماس دعا دارم .
به همه برادران و دوستان عرضه مى‌دارم که مدت بیش از ۱۶ روز روزه امسال و چند سال مربوط به سالهاى گذشته که روزه داشته‌ام ولى روزه نگرفته‌ام و نیز نمازهاى زیادى قضا داشته‌ام خواهشمندم برایم مدتى که در توان شما عزیزان است (هرچه بیشتر بهتر) برایم روزه و نماز قضا کنید فکر مى‌کنم وقت دیر است لذا نمى‌توانم چیزهاى دیگر بنویسم انشاالله ببخشید . بعضى چیزها را در وصیتنامه‌ام نوشته‌ام ولى مادر عزیزم مرا ببخشید ضمنا آنچه را دارم به مادرم واگذار مى‌کنم (مال ….) . پنج شنبه ۲/۱۱/۶۵ ساعت ۹ صبح باختران کسرى حشمت اله امینى